بولتن سینما و تلویزیون: چوب زدن به سرزمین مادری در حراجی بیگانه/ بيعفتي و بياخلاقي را نميتوان رفع توقيف کرد
تاریخ انتشار: ۶ خرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۴۵۱۲۳۶
گروه سینما و تلویزیون: اخبار حوزه سینما و تلویزیون نیز همواره مخاطبان خاص خود را داشته و دارد؛ به همین خاطر در مطلب پیش رو تلاش کردیم مهمترین و جذاب ترین مطالب این حوزه را جمع آوری نموده و تقدیم علاقه مندان کنیم تا اگر امکان پیگیری مطالب در طول روز را ندارد، در یک زمان مشخص و یکجا از آنها مطلع شوند.به گزارش بولتن نیوز، تیتر مهمترین خبرهای امروز 6 خرداد ماه 96، به صورت هایپرلینک در زیر آمده که شما می توانید با کلیک بر روی آنها به صورت اختصاصی وارد آن مطلب شوید؛ البته متن کامل این مطالب در ادامه مطلب نیز آمده است و شما می توانید متن کامل و تصاویر مرتبط عناوین را در ادامه مشاهده فرمایید.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
چرا مدیریت فرهنگی، وضعیت ایران در کن را به شرایط وادادگی رسانده است؟سينما را غريزي ياد گرفتيمچوب زدن به سرزمین مادری در حراجی بیگانهبيعفتي و بياخلاقي را نميتوان رفع توقيف کردویلاییها؛ حماسه یا مرثیه؟کاهش ۳ میلیاردی فروش سینماها در اردیبهشت/ ریزش ۱ میلیونی مخاطبسریالهای رمضانی را بشناسیدآخرین خبر و عکس از تولید «خاله قورباغه»«رفتن»به جشنواره«شانگهای»چین دعوت شدچرا نام«هما سعادت»در«پایتخت»انتخاب شد؟
مشروح اخبارچرا مدیریت فرهنگی، وضعیت ایران در کن را به شرایط وادادگی رسانده است؟
سید محسن عبداللهی در یادداشت پیش رو که پیرامون جشنواره کن نگاشته ، معتقداست: جشنواره کن و فیلم های ایرانی حاضر در آن, حقیقت مدیریت فرهنگی غالب این روزهای صحنه فرهنگ ایران است. مدیریتی که هیچ توان و فکری از خود ندارد و تنها برای خوشایند عده ای روشنفکرنما حاضر می شود اصولی را که زمانی برای به دست آوردنشان جنگیده و تلاش های فراوان نموده است را به کناری بگذارد.
متن این یادداشت که به صورت اختصاصی در اختیار خبرنگار ما قرار گرفته شده است به شرح زیر می باشد:
باز هم فصل جشنواره های سینمایی خارجی و باز هم مدیران فرهنگی ای که یا خواب تشریف دارند و یا خود را به خواب زده اند. متاسفانه این روزها خبرهای خوبی از جشنواره کن به گوش نمی رسد. فیلم هایی که به عنوان نماینده ایران در این جشنواره شرکت کرده اند, تنها یک تصویر از ایران را به مخاطبان خارجی خود نشان می دهند: سیاهی محض!!! و عجیب تر تشویقی است که از سوی مدیران سازمان سینمایی دریافت می کنند و یا سکوت ادامه دار حضرات.
داستان تکراری سیاه نمایی و فیلم های دور از حقیقت جشنواره پسند سیاسی, تبدیل به داستانی عادی در سینمای روشنفکرنمای ایران گشته است. مدیران این سینما از ترس متهم شدن به برخورد سلبی و سانسور کردن در مقابل فجایعی که به عنوان واقعیات ایران به جشنواره های خارجی ارائه می شود, سکوت می کنند و بعضی مواقع نیز خود این جریان را همراهی می کنند. یکی از فیلم های ساخته شده چنان تصویر سیاهی از ایران ارائه کرده است که حتی روزنامه های عرب زبان مخالف ایران را به تحسین واداشته است و فرصت را برای بهره برداری فرصت طلبان فراهم کرده است.
فیلم ((لرد)) محمد رسول اف که در جشنواره فجر نیز پذیرفته نشد و مجوز اکران را دریافت نکرده است, با سیاه نمایی محض و وضعیت تکنیکی ضعیف به این جشنواره پای گذاشته و تنها به دلیل محتوای سیاسی و سیاه نشان دادن وضعیت ایران و مورد پسند بودن در جشنواره های سیاسی خارجی, در جشنواره کن پذیرفته شده است. جالب است که چنان فیلم در سیاه نشان دادن وضعیت ایران اغراق می کند که تعدادی از سینماگران ایرانی حاضر در کن, به رسول اف بابت ساخت این اثر اعتراض کرده اند.و اما واکنش مدیران گران قدر سازمان سینمایی چه بوده است؟! تشویق و تبریک!!! این مدیران یا هیچ چیزی از سینما و مضمون و تکنیک و سیاه نمایی و ایران و انقلاب نمی دانند, و یا خود در ساخت آثاری ضد ایرانی همکاری می کنند. در واقع با حضور مدیرانی این چنینی هیچ بعید نیست که ساخت آثاری هم چون ((تهران تابو)) نیز در آینده نزدیک در ایران رخ دهد.
((لرد)) تنها یک مثال بود از جریان فرهنگی ای که در ساختار سینمای ایران وجود دارد و با رفت و آمد مدیرانی که قبلا نیز در راس کار بوده اند و حضور آن ها این اتفاقات را رقم زده است, اصلاحی صورت نخواهد گرفت. روز اولی که مدیر فعلی سازمان سینمایی بر سر کار آمد, صحبت هایی را مطرح نمود که ما را امیدوار به آینده کرد اما خیلی زمان نبرد تا مشخص شود که او نیز هم چون مدیر قبلی عمل خواهد کرد.
جشنواره کن و فیلم های ایرانی حاضر در آن, حقیقت مدیریت فرهنگی غالب این روزهای صحنه فرهنگ ایران است. مدیریتی که هیچ توان و فکری از خود ندارد و تنها برای خوشایند عده ای روشنفکرنما حاضر می شود اصولی را که زمانی برای به دست آوردنشان جنگیده و تلاش های فراوان نموده است را به کناری بگذارد. وادادگی مدیران فرهنگی کشور نه از سر بی سوادی و علم نداشتن که از سر سستی اعتقادات است.
همگی از سوابق انقلابی خود می گویند اما اگر به کنه قضیه ورود کنیم, می بینیم که در اصطلاح عامیانه جوگیر گشته اند. حضرات اگر اندکی به انقلاب تعلق خاطر داشتند, پس از این که فهمیدند روزنامه ای عرب زبان پس از اکران فیلم ((لرد)) در جشنواره کن و تماشای آن چه توهینی به ایران و مراجع و انقلاب اسلامی کرده است, به شدت با کارگردان اثر برخورد می کردند اما دریغ از اندکی عشق به انقلاب.
دریغ ازاندکی انقلابی بودن و شجاعت انقلابی داشتن. این ها فراموش کرده اند که اگر امروز می توانند خود را در جایگاه مدیریتی ببینند, به برکت همین انقلابی است که حضرتشان ذره ای نسبت به دفاع از آن احساس مسئولیت نمی کنند. این ها مثال بارز وادادگی فرهنگی و همان افرادی هستند که در اولین برخورد با دشمن, صف مبارزه را برای یافتن مکانی امن ترک می کنند. مثل کاری که هم اکنون نیز کرده اند.سينما را غريزي ياد گرفتيم
بعد از نمایش فیلم «برادرم خسرو» در جشنواره فیلم فجر، واکنشها نسبت به این فیلم متفاوت بود؛ هرچند که بیشتر منتقدان فیلم را پسندیدند؛ اما برخیها هم که دقت بیشتری دارند، معتقدند که با اولین فیلم یک فیلمساز، نمیتوان قضاوت قطعی کرد! چون کارنامه هنری او را برایند کیفیت آثارش در طول زمان مشخص می کند؛ بااینحال، احسان بیگلری که نخستین فیلم بلند سینمایی خود را ساخته است، در «برادرم خسرو» موفق شده توجهات را به سمت خود معطوف کند. البته او تجربه سالها دستیاری کارگردانی در سینمای ایران دارد؛ از کیومرث پوراحمد تا اصغر فرهادی.
بهطوریکه فیلم آنقدر به دل پوراحمد نشست که او هم ترغیب شد در میزگرد فیلم شرکت کند. طبیعی است گفتوگوکردن با کیومرث پوراحمد چندان ساده نیست. بههرجهت خوشبختانه در عصر یک پنجشنبه بارانی این میزگرد برپا شد و حاصل آن پیشروی شماست.
آقای بیگلری، بد نیست در ابتدا کمی به قبل برگردیم و سابقه آشنایی شما را مرور کنیم. ماجرای همکاری شما با آقای پوراحمد چگونه اتفاق افتاد؟احسان بیگلری: دانشجوی رشته فیزیک بودم و علاقهمند به سینما. اما هیچ منفذی برای ورود به سینما سراغ نداشتم! بههمیندلیل شرکت در کلاسهای آموزشی «انجمن سینماگران جوان» تنها گزینه برای نزدیکشدن به سینما بود. برای دوره یکساله در کلاسهای کارگردانی انجمن ثبتنام کردم. اما این دوره یکساله برایم حاصلی نداشت!
چرا؟بیگلری: چون آن چیزی که دنبالش بودم، در آنجا پیدا نکردم! همان زمان تصمیم گرفتم به چند سینماگر مورد علاقهام نامه بنویسم، نامهای تقریبا مفصل به کیومرث پوراحمد، داریوش مهرجویی، کیانوش عیاری و رخشان بنیاعتماد نوشتم و برایشان از علاقهمندیام به سینما گفتم و نشانی و شماره تماسم را پای نامه نوشتم. اما نامهها بیپاسخ ماند! تا اینکه بالاخره متوجه شدم آقای پوراحمد نامه را خواندند. ایشان تنها کارگردانی بود که نامه من را خواند. این ماجرا همزمان شد با موضوعی که خواهرم در جایی مشغول به کار شد و در آنجا با همسر آقای پوراحمد مراوده پیدا کرد. خلاصه اینکه اصرار من به خواهرم برای رساندن نامهام به آقای پوراحمد از طریق همسر ایشان بیتأثیر نبود.
آقای پوراحمد، آیا محتوای نامه احسان بیگلری را به یاد دارید؟پوراحمد: بله... در ضمن یادم هست که همسرم گفت دوستش برادری دارد که عشق فیلم است و میخواهد کار کند که بعد «اتوبوس شب» پیشتولیدش شروع شد و... .بیگلری: یادم میآید آن زمان که نامه را نوشتم آقای پوراحمد به من گفت فیلمی در دست تولید ندارد اما درعینحال این اطمینان را به من داد که اگر مشغول به کار شود با من همکاری خواهد کرد. در همان روزها به کلاسهای آقای کیارستمی میرفتم. حبیب رضایی هم تست میگرفت و چون کارنامه هنری نداشتم، جزء ذخیرهها انتخاب شدم و با غیبت یک نفر من جایگزین شدم. چهارمین جلسه کلاس بود و آقای کیارستمی میگفت پشتصحنه «خانه دوست کجاست» به روایت کیومرث پوراحمد را بخوانیم. همان زمان آقای پوراحمد با من تماس گرفت، اصلا باورم نمیشد که در شروع کار جدید به فکر من باشند. تازه خود ایشان با من تماس گرفت نه دستیارش! در همان گفتوگوی کوتاه تلفنی گفت که سه روز به شکل آزمایشی بیا سر کار و اگر از پس کار برآمدی، میشوی عضو گروه کارگردانی.پوراحمد: (با خنده) گفتم سه روز؟! معمولا میگویم یک هفته! ظاهرا با تو ارزان حساب کردم!!!بیگلری: بعد از این مکالمه، ذهنم بهکلی به هم ریخت!
چرا؟بیگلری: چون در کلاسهای آقای کیارستمی شرکت کرده بودم و تمایل داشتم این دوره را تمام کنم. درعینحال نمیتوانستم موقعیت همکاری با آقای پوراحمد را هم از دست بدهم. بنابراین تصمیم گرفتم با آقای کیارستمی مشورت کنم. آقای کیارستمی با شناختی که از من داشت، گفت که عطش حضورم در صحنه را درک میکند. بنابراین تأکید کرد بروم و با آقای پوراحمد کار کنم. ضمنا همه هزینههای کلاسهایم را از آموزشگاه گرفت و به من پس داد. دیگر تصمیم گرفتم که دستیار کارگردانی در سینما را شروع کنم.
اصولا کیومرث پوراحمد معروف است به سختکوشی و دقت در کار. کار با ایشان چگونه بود؟بیگلری: کارکردن با آقای پوراحمد سخت بود، همانطور که اشاره کردید، ایشان دقیق و سختگیر هستند. همواره گفتهام که آقای پوراحمد برای من شمایل «جان فورد» را دارد. بههمیندلیل همیشه از کارکردن با آقای پوراحمد ترس داشتهام. در سالهایی که با ایشان کار کردهام، آقای پوراحمد فرصتهایی برایم فراهم کرد تا تجربه و کنجکاوی کنم و اگر الان در این جایگاه قرار گرفتهام، مدیون کمک و همراهیشان هستم.
حالا آقای پوراحمد، روایت شما از ملاقات با احسان بیگلری چیست؟ پوراحمد: خواندن نامه احسان و بعدش تأکید همسرم بهواسطه رفاقت با خواهر احسان باعث شد فکر کنم بد نیست این جوانِ علاقهمند، از نزدیک فضای فیلمسازی را تجربه کند. پیشتولید فیلم «اتوبوس شب» شروع شده بود و من به دستیار دو نیاز داشتم. گفتم این همان موقعیت خوبی است که احسان میتواند در آن قرار بگیرد. یک حس توضیحناپذیر به من میگفت که احسان میتواند، بدون اینکه حتی احسان را دیده باشم این حس را داشتم شاید به دلیل نامه تأثیرگذارش. بههمیندلیل خودم با او تماس گرفتم. دو روز بعد احسان سر صحنه حاضر شد. از همان روزهای اول دیدم خیلی خوب کار میکند، حتی با خودم گفتم ای کاش احسان دستیار یک بود. (دستیار یک را قبلا انتخاب کرده بودم) خیلی دقیق و منظم بود و تمام خصوصیات یک دستیار اول خوب را داشت. چند روز آخر فیلمبرداری مشکلی پیش آمد که من و احسان عملا تنها شدیم! ما ماندیم و ٣٠ نفر سیاهیلشکر و هوای گرم و سختی کار! در آن روزها احسان فوقالعاده کار کرد. بعد از آن فیلم «پنجاه قدم آخر» را با هم کار کردیم، در آن فیلم احسان دستیار یک و برنامهریز بود. (با خنده) دیگر من برای او جان فورد نبودم. رفیق شده بودیم و رفتوآمد خانوادگی پیدا کردیم. احسان در این فیلم فقط دستیار نبود، دیالوگها را تغییر میداد. با خودش ایده میآورد. حتی بعضی صحنهها به پیشنهاد احسان حذف شد یا تغییر کرد و دقیقترش اینکه احسان هم دستیارم بود هم مشاور کارگردان. بعد از آن کار احسان چند فیلمنامه نوشت که همهاش فوقالعاده بود. اصلا نه اغراق میکنم نه تعارف. فیلمنامههای احسان فوقالعاده بود و فیلمنامه «برادرم خسرو» واقعا درخشان بود.
بعد از ساختهشدن فیلم «برادرم خسرو»، نظرتان درباره آن چیست؟ فاصله فیلمنامه و فیلم نزدیک بود یا دور؟ پوراحمد: احسان بیگلری و پریسا هاشمپور فیلمنامهای درخشان نوشته بودند. وقتی فیلم را در جشنواره دیدم دلخور شدم. فیلم به اندازه فیلمنامه درخشان نبود. آنجور که فیلمنامه درگیرم کرده بود فیلم درگیرم نکرد. حالا که بعد از یکسالونیم قرار بود این مصاحبه را انجام بدهیم دوباره فیلم را دیدم. حالا با فیلمنامه فاصله گرفتهام و به فیلم نزدیکترم. ساختن فیلمنامهای مثل برادرم خسرو کار سختی است که فقط یک فیلمساز باتجربه از پس آن برمیآید و احسان خیلی خوب از پس این فیلم مشکل برآمده. دمش گرم. فیلم هیچ کموکاستی ندارد واقعا. {literal{literal}}{/literal}{literal}{{/literal}{/literal{literal}}{/literal}خطاب به احسان بیگلری{literal{literal}}{/literal}{literal}}{/literal}{/literal{literal}}{/literal} احسان! فکر کنم از نسخهای که من در جشنواره دیدم بخشهایی حذف شده، نه؟بیگلری: بله. ولی خیلی کم.پوراحمد: اینبار که فیلم را میدیدم واقعا سعی کردم ایرادی در آن ببینم چون فکر میکردم اولین فیلم حرفهای یک فیلمساز نمیتواند کاملا حسابشده و دقیق و ظریف باشد ولی بود. عالی! فوقالعاده! از «برادرم خسرو» هرچه سعی کردم که ایرادی بگیرم واقعا چیزی پیدا نکردم. به نظرم کارگردانی اینجور فیلمی، تبحر زیادی میخواهد که احسان به بهترین وجه از عهدهاش برآمده. بهجز مهارت و هنر کارگردانی احسان یکی، دو نکته هست که بد نیست دربارهاش حرف بزنیم؛ اول اینکه باز هم دستمریزاد که به تیتراژ فیلم هم اهمیت دادهای و خواستهای تیتراژ شکل خاصی داشته باشد. اسامی در یک دایره میچرخد و خوانده میشود. ایده خوب و متفاوتی است، فقط به نظرم اگر گردش دایره برعکس بود بهتر بود. الان ما اول اسامی را میخوانیم بعد عناوین را ولی اگر چرخش دایره برعکس بود اول عناوین را میخواندیم بعد اسامی را که درستتر بود و سؤالم این است که اصلا ارتباط این فرم دایره با کلیت فیلم چیست؟ بیگلری: در حقیقت دایره، همان صفحه گرامافونی است که تصویرش با صدا در تیتراژ درآمیخته میشود و پایان این چرخش روی صفحه گرد گرامافون فیکس میشود. ضمن اینکه تا حدودی این دایره، رابطه بسته دو برادر را در فیلم هم نشان میدهد.پوراحمد: چرا اسم فیلمنامهنویسان در تیتراژ جایی آمده که انگار کماهمیتاند؟ در صورتی که اگر فیلمنامه خوب نباشد، بهترین کارگردان هم کاری از دستش برنمیآید! فیلمنامه «برادرم خسرو» درخشان است و بهتر بود اسامی در تیتراژ جای درستتری نوشته شود. نکته دیگر اینکه سعید ملکان، تهیهکننده فیلم، آدم خیلی باهوش، باتدبیر و باشهامتی است. دو فیلمِ درخشان «ابدویکروز» و «برادرم خسرو» در سینمای ایران محصول خوشفکری اوست. واقعا نگاه او به سینما و حمایتش از جوانهای خوشفکر تحسینبرانگیز است و این جای تقدیر دارد.دستکم میتوانیم بگوییم این دو، فیلم سینمایی هستند و نه تصاویری که اغلب به نام فیلم غالب میشوند!!پوراحمد: کاملا. البته تهیهکنندگانی که تشخیص بدهند چه فیلمنامهای پتانسیل تبدیلشدن به یک فیلم درخشان را دارد و توانایی کارگردان را هم درست ارزیابی کنند در سینمای ایران انگشتشمارند. اصلا دو، سه نفر بیشتر نیستند که بدون شک سعید ملکان جزء این معدود تهیهکنندگان باشعور سینمای ماست. نکته دیگر درباره ناصر (ناصر هاشمی) و خسرو (شهاب حسینی) است. پدر این دو برادر شیفته «ناصرخسرو قبادیانی» است و به همین دلیل اسم پسرهایش را گذاشته ناصر و خسرو. حالا سؤالم این است که چرا چنین شخصیتی اپرا گوش میداده؟ به نظر میرسد چنین شخصی باید تاج اصفهانی و خوانندههایی از این جنس گوش کند.بیگلری: البته این صفحات متعلق به ناصر هستند.پوراحمد: خسرو جایی به ناصر میگوید «خوب از یادگاریهای بابا نگهداری کردی». یعنی این صفحهها در اصل متعلق به پدرشان بوده. البته این نکته را نمیتوان ایراد فیلم دانست اما به نظر میرسد آن شخصیت باید علاقهمند به موسیقی کلاسیک ایرانی باشد نه اپرا!بیگلری: آقای پوراحمد به نظر شما شخصیت «ناصر» چطور بود؟پوراحمد: به نظرم «ناصر» به نوعی شخصیت منفی فیلم محسوب میشود. البته معتقدم شخصیتهای منفی با ظاهری دوستداشتنی میتوانند همدلی بیشتری با مخاطب ایجاد کنند.بیگلری: من هم موافقم.پوراحمد: فیلمنامه ساختار درستی دارد. پلانهایی که شهاب پشت به دوربین روی بالکن نشسته را خیلی دوست دارم. یا صحنهای که شهاب روی تخت نشسته و با خودش حرف میزند. این صحنه عالی است. شکل خوابیدن شهاب روی تخت سنجیده و زیباست.
آقای پوراحمد، فیلمنامه «برادرم خسرو» سنجیده است. اما نکته مهمی هم وجود دارد. اینکه تا زمانی كه فیلمنامهای ساخته نشود انگار هنوز تمام نشده! نمونهاش «مرگ دستفروش» آرتور میلر است که تا زمانی که داستین هافمن نقش ویلی لومن را بازی کرد، به قول میلر تازه این نمایشنامه کامل شد. نظرتان چیست؟پوراحمد: دقیقا. مثل سریال «داییجان ناپلئون» که پزشکزاد، نویسنده رمان، همین نظر را داشت.
در فیلم «برادرم خسرو» حس زندگی جاری است و بهدور از هرگونه تصنع. حتما میدانید که کارگردانی در این نوع کارها آسان نیست. تحلیل شما از کارگردانی در این فیلم چیست؟ اصلا به نظر شما چرا فیلم «برادرم خسرو» فیلم خوبی است؟پوراحمد: خب احسان بیگلری کتاب زیاد خوانده، فیلم زیاد دیده و در کار دستیاری کارگردان به تجربیاتی دست زده که همه اینها برای شناخت سینما مهم و ضروری است. به نظرم به آن حد از پختگی هم رسیده که از عهده یک فیلم خوب و مشکل بربیاید. همانطور که گفتم، در فیلم «پنجاه قدم آخر» بیشتر مشاور من بود تا دستیار. شاید در دورهای که دستیاری کرده تجربیات خوبی به دست آورده. البته احسان فقط دستیار من نبوده. دستیار اصغر فرهادی هم بوده و... . من دستیاران زیادی داشتم، اما موقعیت احسان با آنها قابل مقایسه نیست. هیچکدام از آنها کارگردان نشدند، اما احسان توانست یک فیلم درخشان بسازد. یادم هست در سریال «پرانتز باز»، احسان علاوه بر دستیاری، وظایف دستیار دو، منشی صحنه و برنامهریز را هم انجام میداد. این کاری بود که «نادر ابراهیمی» با من کرد. من هم دوست داشتم همین بلا را سر احسان بیاورم و آوردم. خیلی کار مشکلی است این همه وظیفه را با هم انجام بدهی. تازه احسان با این همه کار که خیلی هم سخت و فشرده بود بازهم حواسش به فیلمنامه و صحنهها بود و اظهارنظر میکرد و ایده میداد. خب این خیلی توانایی میخواهد.
آقای بیگلری! تا چه حد تجربیات دستیاری کارگردانان، برای رسیدن به کارگردانی مؤثر بود؟بیگلری: قبل از پاسخ به سؤال شما، دوست دارم اشاره کنم که سریال «پرانتز باز»، دقیقا تنها جایی بود که مسئولیت بسیاری روی دوشم گذاشته شد. آنجا چیزهای زیادی یاد گرفتم، اوایل حتی حس میکردم که آقای پوراحمد مرا اذیت میکند! اما از یک جایی به بعد متوجه شدم که مرا پرورش میدهد، تلاش کردم بهترین باشم. معتقدم بخشی از کارگردانی ذاتی است و البته مواردی که آقای پوراحمد به آن اشاره کردند مثل علاقهمندی، فیلمدیدن، کتابخواندن و... در رسیدن به هدف نهایی مؤثر است. اما قطعا از دستیاری نکات زیادی یاد گرفتم که بسیار لذتبخش بود. مثلا یادم هست که در فیلم «اتوبوس شب» آقای پوراحمد، زمان دقیقی برای هریک از پلانها در نظر میگرفت و دقیقا میدانست در مرحله تدوین چه اتفاقی خواهد افتاد، این همه دقت آقای پوراحمد برایم جالب بود، علاوه بر این لطف کردند بعد از فیلمبرداری، مرا در مرحله مونتاژ و صداگذاری هم شریک کردند.پوراحمد: به دلیل سختکوشی و عطش خودش، پیشنهاد کردم سر مونتاژ هم بیاید. چون میدانستم دوست دارد یاد بگیرد.بیگلری: مثلا تجربه دستیاری به من یاد داد که چطور با عوامل رفتار و صحنه را مدیریت کنم. در نهایت همه این آموختهها را باید به سلیقه خودت نزدیک کنی. در زمان ساخت «برادرم خسرو» هم همه این تجربهها کنار هم قرار گرفت و از زمان نگارش متن، اجرای آن را تصور میکردم. از اول فکر میکردم آیا میتوانم رابطه دو برادر را که آرامآرام پرتنش میشود، دربیاورم و درنهایت تماشاگر را با شخصیتها و قصه همراه کنم؟ طبعا کمی ریسک بود. اما باید به این نکته اشاره کنم که تأثیر سعید ملکان در گزینش فیلمنامه و ارائه پیشنهادهای خوب برای بهترشدن متن انکارناپذیر است. قبل از ساخت «برادرم خسرو» من و پریسا هاشمپور، قصه دیگری داشتیم که دادیم سعید ملکان آن را خواند. گفت فیلمنامه فضای معماگونه دارد و شبیه آثار اصغر فرهادی است و شاید بهدلیل همکاری نزدیک من با آقای فرهادی در آن زمان این تأثیر خودبهخود در متن آمده بود. سعید ملکان توصیه کرد متن را به جهان خودم نزدیک کنم. پیشنهادش باعث شد که به قصه دیگری فکر کنیم، با پریسا هاشمپور درباره ایده دیگری فکر کردیم و به ایده حضور یک بیمار دوقطبی در منزل برادرش که اصول و قواعد خودش را در زندگی دارد، رسیدیم. با لحن و سلیقه خودمان نوشتیم. اول یک رمان نوشتیم که کمک زیادی کرد برای روایت درست فیلمنامه. بعد از نوشتن طرح فیلمنامه، نظر سعید ملکان را پرسیدم. خوشبختانه طرح را دوست داشت و برای ساخت آن موافقت کرد. برای نقش اول شهاب حسینی مدنظرم بود که خوشبختانه بعد از خواندن فیلمنامه موافقت کرد که حضور داشته باشد و حتی سرمایهگذاری هم بکند. ناگهان دیدم جهان درهایش را به روی من باز کرد و همهچیز برای ساخت فیلم آماده شد. به صحبتهای چند دقیقه قبل برمیگردم و از تأثیر تهیهکننده صحبت میکنم که اساسا سعید ملکان هر فیلمی را کار نمیکند و صبر میکند تا کاری که حالش با آن خوب میشود را انجام دهد. خاطرم هست زمان پیشتولید، کتابخانهای ساختیم که بعد از آمادهشدن، چیزی نشد که مدنظرم بود چراکه کتابخانه اتاق ناصر در فیلمنامه کارکرد خودش را داشت، هزینه ساخت کتابخانه هم پرداخت شده بود. بااینحال فکر کردم باید کتابخانه دیگری ساخته شود، شاید هر تهیهکننده دیگری بود زیر بار هزینههای اضافی پروژه نمیرفت. اما سعید ملکان درک کرد چرا این کتابخانه مهم است و پذیرفت تا هزینههای اضافی را تقبل کند و قطعا خوششانسی من بود که با سعید ملکان همکاری کردم.
معمولا یک کارگردان مسلط قبل از ساخت فیلمش دقیقا میداند چه چیزی را میخواهد و یا اصلا به جزئیات فیلمش فکر کرده است. به بیان دیگر یک کارگردان ماهر، ریتم فیلمش را میداند. آقای بیگلری در ساخت این فیلم برای ایجاد ریتم موردنظرت چه کردید؟ بیگلری: دقیقتر توضیح دهید.
مثلا سکانس یا پلانی یا حتی یک لحظه خوب در بازی را حذف کردید تا به ریتم موردنظرتان برسید؟بیگلری: خب فیلم از این نوع حذفیات زیاد داشت. برخی از صحنهها به نظرم به لحاظ احساسی مطابق با خط اصلی روایت فیلم نبود که درنهایت حذف شدند.
اساسا روش خاصی در کارگردانی دارید؟بیگلری: من نکات زیادی از آقایان پوراحمد و فرهادی یاد گرفتم، اما طبعا هر کارگردانی روش خاص خودش را دارد. روش آقای پوراحمد بیشتر دلی و ملموستر است. به بازیگر نکاتی را متذکر میشود که روند بازی در فیلم را تغییر میدهد و به دلیل رفتار خاصی که سر صحنه دارد، بازیگر معمولا خیلی جرئت نمیکند چیزی را که آقای پوراحمد میخواهد بازی نکند. البته با هم حرف میزنند و توافق میکنند. خاطرم نیست در فیلمهای آقای پوراحمد بازیگری بگوید صحنهای را بازی نمیکنم. قطعا قبل از شروع پلان یا سکانس با منطق و حرفهای آقای پوراحمد قانع میشود. موضوع کار با بازیگر چالش من هم هست؛ وقتی با بازیگری روبهرو میشوید که قرار است به نقش زندگی بدهد، باید به نگاهش احترام گذاشت، نمیتوانم صرفا هر آنچه مدنظرم هست را از بازیگر بخواهم و بازیگر با خواسته من ارتباط نگیرد و فقط خواسته من را اجرا کند. این بازی بههیچوجه باورپذیر نخواهد بود. از طرف دیگر بازیگر ممکن است تصوری نسبت به نقش داشته که با دیدگاه من فاصله داشته باشد، آن زمان است که قطعا دیدگاهها باید به هم نزدیک شود. گاهی هم پیش میآید که با وجود تمرین و صحبتها بازیگر زیر بار نمیرود که معتقدم در این مرحله حق با کارگردان است، حتی اگر غلط فکر کند. چون بازیگر باید بازی کند. این نظر من است و تصور میکنم نظر درستی است و کارگردانها تأیید میکنند.
روش کار آقای فرهادی چگونه است؟بیگلری: آقای فرهادی شیوه خاص خودش را در بازیگرفتن دارد، معمولا با تمرینهای زیاد با بازیگران به چیزی که مدنظرش است، میرسد از طرف دیگر، آقای پوراحمد خیلی اعتقاد به تمرین پیش از فیلمبرداری ندارد، ممکن است کُدی به بازیگر بدهد و بازیگر هم راهش را پیدا کند. ولی آقای فرهادی معمولا با ساعتها تمرین، صحبت و تحلیل با بازیگرانش به اتفاقی که مطلوبش هست، میرسد. برای من هر دو قابل احتراماند و هر دو بازیهای خوبی از بازیگرانشان میگیرند. اما روش من تلفیقی از این دو است. احساس میکنم نباید تمرین زیادی با بازیگران داشت. از سویی اینکه تمریننکرده صحنهای ضبط شود را هم روش خوبی نمیبینم. به این دلیل که حس میکنم باید به تسلطی رسیده باشی که بدون تمرین سر صحنه حاضر شوی که این تسلط را من ندارم. شاید بهمرور و در سالیان و تجربهاندوزی به این نقطه برسم که بدانم كه از این جنس بازیگر، سر صحنه چطور با دو کد بازی بگیرم. بهعنوان کارگردان دوست دارم با بازیگر تمرین کنم و ساعتها حرف بزنیم و شخصیت را تحلیل کنیم تا جلوی دوربین خیلی چالش نداشته باشیم.
بازیگرفتن از ناصر هاشمی چه شباهتها و تفاوتهایی با شهاب حسینی داشت؟بیگلری: زمانی که آقای هاشمی به گروه پیوستند زمان کافی برای تمرین داشتیم، اما با شهاب حسینی کمتر فرصت تمرین داشتم. به این دلیل که سرگرم بازی در سریال «شهرزاد» بود و زمان کمی هم داشت تا برای بازی در «فروشنده» آماده شود. درواقع ایشان در دوره پرمشغلهای، در فیلم «برادرم خسرو» بازی کرد. با وجود این، هر فرصتی که پیدا میکردیم، مدام درباره «خسرو» و بیماریاش حرف میزدیم. تحلیلم از این نقش این بود نباید غلوشده بازی شود چراکه برای اولینبار قصد داشتیم مدل دیگری از بیماران روحی و روانی را نشان دهیم كه با نمونههایی که در فیلمهای آقایان فخیمزاده یا جیرانی دیدهایم متفاوت باشد. شهاب حسینی بازیگر بسیار باهوشی است و بهسرعت نکاتی را که درباره نقش گفته میشود درک میکند. درعینحال خیلی هم سخت قانع میشود. چون من در فیلم اول خودم با یک سوپراستار کار میکردم و شرایط برای من کمی سخت بود. شهاب حسینی جزء بهترین بازیگران حال حاضر سینمای ماست و البته انتخاب اول بسیاری از کارگردانان مطرح ما ازجمله آقای فرهادی است. علاوه بر اینکه فیلمسازی را هم تجربه کرده و کارکردن با چنین بازیگری قطعا آسان نیست. اما درعینحال کارکردن با شهاب حسینی بسیار لذتبخش است و تمام چالشها بر سر چگونگی ایفای نقش، منجر به شکلگیری اتفاقی خوب میشود. اما بهشخصه دوست داشتم چند سکانس در فیلم باشد که متأسفانه نیست.
دلیلش چه بود؟بیگلری: شهاب استدلال دیگری درباره نحوه بازی در آن سکانسها داشت که من در مونتاژ دوست نداشتم و حذف شدند.پوراحمد: به نظرم در فیلم شهاب حسینی عالی است و همینطور بیتا فرهی، بههرحال هر بازیگری لحن خودش را به فیلم اضافه میکند، مثلا تا جایی که اطلاع دارم، قرار بود نقش ناصر هاشمی را کسی دیگر بازی کند. اما در اجرا ناصر هاشمی لحن دیگری به نقش داد. مثل فیلم «درخت گلابی» داریوش مهرجویی که خسرو شکیبایی انتخاب اولش بود. اما به توافق نرسیدند و همایون ارشادی جایگزین شد و همین باعث شکست آن فیلم درخشان شد. آقای ارشادی بسیار دوستداشتنی و محترم است اما... . عباس کیارستمی میگفت بازیگران من یکبارمصرف هستند. به گمانم درست میگفت. یا دستکم برای هر نقشی و در هر فیلمی مناسب نیستند.بیگلری: کاملا موافقم که آقای ارشادی لحن دیگری به فیلم داد.پوراحمد: همایون ارشادی بازیگر خوب و نازنینی است. اما قطعا اگر در نقشهایی که خاص اوست بازی کند بازیاش چشمگیرتر میشود. مثل بازیاش در فیلم آمریکایی بادبادکباز «مارک فورستر» که عالی بود.
به یاد میآورم در زمان ساخت فیلم «اتوبوس شب» زندهیاد خسرو شکیبایی روزهای سختی را به دلیل بیماری سپری میکرد. اما با این حال عوارض این بیماری را به مثابه جزئی از شخصیت او در فضای فیلم وارد کردید و به گونهای در ارائه نقش کمک کرد. قطعا انتخاب بازیگر فرایند بسیار مهمی است، اما سؤال من این است که آیا در زمان پیشتولید و فیلمبرداری مشاورههایی مبنی بر انتخاب بازیگر یا مواردی اینچنین به احسان بیگلری ارائه دادید؟پوراحمد: نه. چون میدانستم احسان کارش را بلد است و از عهده آن برمیآید. قرار هم نبود مشاور فیلم باشم. اما وقتی در تیتراژ فیلم اسم خودم را بهعنوان «مشاور کارگردان» دیدم جا خوردم، یادم آمد که وزارت ارشاد از کارگردانهای فیلم اول میخواهد که یک مشاور معرفی کنند. احسان هم از من خواست، من هم قبول کردم درحالیکه هیچ، مطلقا هیچ نقشی هم در فیلم نداشتم. اسم من در تیتراژ صرفا یک فرمالیته اداری است.بیگلری: آقای پوراحمد، شما تجربه همکاری با بازیگرانی را داشتید که دوست نداشتند صحنهای که مورد تأیید شماست را بازی کنند؟پوراحمد: ابدا. من هیچوقت مشکل اینچنینی نداشتم. بههرحال زمانی که کارگردانی را به طور جدی شروع کردم خیلی با بازیگر حرفهای کار نکردم، اما بهمرور تجربه همکاری با بازیگران حرفهای هم اتفاق افتاد، در اولین و دومین فیلم سینماییام با داوود رشیدی همکاری کردم که خیلی لذتبخش بود و خاطرات خوشی با او داشتم که واقعا فراموشنشدنی است. داوود در کلوزآپ خودش و نقش مقابلش به یک اندازه انرژی میگذاشت و برایش تفاوتی نداشت مقابلش یک نابازیگر جوان خام بوشهری است یا بازیگری حرفهای. همیشه آماده و پرانرژی سر صحنه آماده میشد. در صورتی که با بازیگرانی هم همکاری داشتم که در کلوزآپ طرف مقابلش عمدا بد بازی میکرد که بازی طرف خراب شود و نمیفهمید که یک فیلم، مجموعهاش است که خوب است یا بد و اگر سعی کنیم تا این مجموعه را بر هم بزنیم، حاصل آن قابل دفاع نیست و همه ضرر میکنند. درواقع فیلم ضرر میکند. به نظرم اخلاق حرفهای ایجاب میکند بازیگر همیشه آماده و باانگیزه سر صحنه حضور داشته باشد، حالا تفاوتی ندارد مقابل دوربین یک کارگردان تازهکار بازی کند یا یک کارگردان حرفهای شناختهشده!
خسرو شخصیتی است با پیچیدگی زیاد و بیماریاي که شاید خیلی شناختهشده نیست. آیا آقای حسینی مابازای بیرونی نقش را دیده بود؟ بیگلری: شهاب حسینی در اولین نکته گفت که نمیخواهد بی
منبع: بولتن نیوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.bultannews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «بولتن نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۴۵۱۲۳۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مادری که به شکل فجیعی فرزند ۱۱ سالهاش را کشته بود دستگیر شد
منبع: چندثانیه
tags # اخبار حوادث سایر اخبار (تصاویر) این گوسفند غولپیکر چینی از پورشه هم گرانتر است! قارچهای زامبیِ سریال آخرین بازمانده (The Last Of Us) واقعی هستند! (تصاویر) عجیب و باورنکردنی؛ اجساد در این شهر خود به خود مومیایی میشوند آخرین حسی که افراد در حال مرگ از دست میدهند، چه حسی است؟